وقتی خورشید طلوع می کند در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید اگر دوست داشتین نظر بدین خوش حال میشم .ممنون برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات یادتون نره آخرین مطالب
نويسندگان چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 18:33 :: نويسنده : یک دوست
4 دانشجو که به خودان اعتماد کامل داشتند، یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهری دیگر به خوش گذرانی پرداختند،اما وقتی به شهر خود بازگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه ،امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنا براین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آن ها به استاد گفتند:ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرویمان پنچر شد و از آن جایی که زاپاس نداشتیم،مدت زمان طولانی صرف شد تا کسی را پیدا کنیم و از او کمک بگیریم. به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم. استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند. 4 دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آن ها را به 4 اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک یک ورقه ی امتحانی داد. و از ایشان خواست که شروع کنند. آن ها به اولین مساله نگاه کردندکه 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند سپس ورقه را برگرداندند تا به سوالی که 95 نمره داشت پاسخ دهند.سوال این بود (کدام لاستیک پنچر شده بود؟؟؟) نتیجه گیری اخلاقی: صداقت ،تنها امتحانی است که در آن نمی توان تقلب کرد. نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |